07 ارديبهشت 1403 / ۱۷ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 51922
سه شنبه 19 بهمن 1395 , 12:30
سه شنبه 19 بهمن 1395 , 12:30
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
فاصله ما تا جهنم تروریستها!
میلاد رضایی
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
جعفر بلوری
عقبنشینیها تا کجا ادامه دارد؟
عبدالرحیم انصاری
رسانهی نوظهورِ پهپاد-موشک
سید مهدی حسینی
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ولی فقیه عروةالوثقی و رمز پیروزی
امانالله دهقان فرد
صد رحمت به توپ میرزا آقاسی!
حسین شریعتمداری
۴۰ دستاورد عملیات تاریخی «وعده صادق»
ابراهیم کارخانهای
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
روایتی از عملیات والفجر مقدماتی؛
وقتی اسلحه ام شلیک نکردو آبکش شدم
دشمن کامل بر ما مسلط بود. تیربارهای سنگین دشمن بر روی گردان ما مدام شلیک میکرد. راهپیمایی طولانی بر روی رملها که وقت راه رفتن تا زانو در آن فرو میرفتیم توان همه را گرفته بود و دشمن همه توانش را گذاشت و ما را به محاصره خود در آورد.
دشمن کامل بر ما مسلط بود. تیربارهای سنگین دشمن بر روی گردان ما مدام شلیک میکرد. راهپیمایی طولانی بر روی رملها که وقت راه رفتن تا زانو در آن فرو میرفتیم توان همه را گرفته بود و دشمن همه توانش را گذاشت و ما را به محاصره خود در آورد.
شب عملیات ما از خط رد شده و از کانال های متعدد و میادین وسیع مین عبور کردیم.
دشمن کامل بر ما مسلط بود. تیربارهای سنگین دشمن بر روی گردان ما مدام شلیک میکرد. راهپیمایی طولانی بر روی رملها که وقت راه رفتن تا زانو در آن فرو میرفتیم توان همه را گرفته بود و دشمن همه توانش را گذاشت و ما را به محاصره خود در آورد.
من برای خاموش کردن سنگر دوشکا که مدام از ما تلفات میگرفت اقدام کردم و خودم را به سنگر رساندم و وقتی مقابل نیروی بعثی قرار گرفتم و با اسلحه به سمتش نشانه رفتم، متاسفانه اسلحه ام شلیک نکرد و از نارنجک استفاده کرده و سنگر را منهدم نمودم اما رگبار گلوله ها بدنم را گرفت و به شدت مجروح شدم.
همزمان از بچهها خواسته بودم که در صورت انهدام سنگر حمله کرده و خاکریز را فتح نمایند. در این لحظه در حالی که مجروح بودم معاونم بالای سرم رسید. معاون من مصطفی قاسمی بود و از او خواستم ادامه عملیات را به عهده بگیرد.
*راوی: عباس قهرودی/ معاون گردان حنظله لشگر27 در عملیات والفجر مقدماتی
ادامه ماجرا به روایت آزاده مصطفی قاسمی
بعد از اینکه حاج عباس قهرودی مجروح شد بار سنگین هدایت باقی مانده بچه های گردان حنظله بدوش من افتاد. من هم با هدایت بچه ها به سمت مواضع دشمن از چند کانال و خاکریز عبور کردیم. کارها به خوبی پیش میرفت تا اینکه با بی سیم به ما اطلاع دادند که عملیات لو رفته و دیگر پیش روی نکنید و به انهدام نیرو و گرفتن تلفات از دشمن مشغول شوید.
ما راهی برای عقب نشینی نداشتیم و هوا داشت روشن میشد. هوا که روشن شد دیدیم در محاصره تانکها هستیم. باقی مانده بچه ها که دوازده یا سیزده نفر میشدیم جمع کردم و پشت یک تپه موضع گرفتیم. دشمن مکان ما را شناسایی کرده بود. فاصله ما با تانکهای دشمن کمتر از پانزده متر بود. بچه ها آماده شلیک آرپی جی به تانکها بودند که در یک لحظه تپه رملی مقابل ما آماج شلیک مستقیم تانکها شد و تانکها از همه طرف به سمت ما هجوم آوردند.
گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله های تانک همه جا را گرفته بود و تعدادی از بچه ها شهید شدند و بقیه مجروح شده بودیم. گرد و غبار که نشست، تانکها با نفراتشون بالای سر ما بودند و ما را به اسارت خود درآوردند.
منبع: مشرق
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب