شناسه خبر : 52375
یکشنبه 22 اسفند 1395 , 15:12
اشتراک گذاری در :
عکس روز

هرکس 10 ساعت سختی جبهه را چشیده می فهمد/ بیهوش بودم نه خواب!!

مدام به خودم می گفتم همین بود جبهه، پس کو عراقی ها، کو ترس؟! چشمتان روز بد نبیند...

اقرار  به شجاعت- سال 65 امتحانات خرداد ماه  فقط 17فر از 30نفر همکلاسی سر جلسه حضور داشتند و مابقی رفتند جبهه  
از جبهه همکلاسی ها برایم نامه نوشتند از شور شوق رزمنده ها  از شجاعت ها و دلاورمردی ها  از شکار تانک ها توسط رزمندگان و ...............
من هم بوی جبهه و جنگ به مشامم خورد و تصمیم گرفتم به هر طریق ممکن باید به جبهه برم
از نظر قد و هیکل از بقیه هم کلاسی ها هم بزرگتر بودم هم قوی تر، و به خودم می گفتم اگر این جوجه ها می توانند بروند جبهه من هم می توانم
خلاصه رفتم کازرون آموزش، بعد از 27روز آموزش 5روز مرخصی دادند وقتی در شهر قدم می زدم با لباس بسیجی چنان راه می رفتم که به زمین و زمان فخر می فروختم. انگار از ستاره ای دیگر آمده بودم.

 بعد از مرخصی ما را بردند اهواز چند روزی در 15 کیلومتری اهواز در تیپ المهدی مستقر شدیم، مدام به خودم می گفتم همین بود جبهه، پس کو عراقی ها، کو ترس؟

 چشمتان روز بد نبیند. ساعت 11شب همه را خواب بیدار کردند گفتند وسایل تان را جمع کنید با چند ماشین باری که گل مالی شده بودند مارا به خرمشهر بردند. ساعت 2نیمه شب بود که رسیدیم. هنوز پیاده نشده بودیم که اولین خمپاره با صدای مهیبی در نزدیکی ما به زمین خورد. از ترس چنان فریاد زدم که صدام به عراقی ها هم رسیده بود.

 در سنگر مستقر شدیم. ساعت 4 شب یه جوان کوتاه قد و لاغر اومد گفت من پاس بخشم. باید بروید سر پست.
من که از بقیه درشت اندامتر بودم صدام کرد و  آرام آرام حرکت کرد و در جایی که چند گونی بود گفت اینجا بنشین و  مواظب باش اینجا خط مقدم است.
هنوز چند متری از من جدا نشده بود که صداش کردم گفتم کجا می روی؟ گفت من باید بروم به تمام سنگر ها سر بزنم. ترس تمام وجودم را گرفته بود کل بدنم به لرزه افتاده بود که ناگاه صدای مهیب در پشت سرم ترس را دو چندان کرد. با صدای انفجار بعدی که خیلی هم با من فاصله داشت بیهوش شدم.

 فقط یادم می آید که پارچ آبی به صورتم ریختند و گفتن برادر مگه اینجا خونه خاله هست که خوابیدی؟ به خودم گفتم من که نخوابیدم. از ترس بی هوش شدم ولی به روی خود نیاوردم. صبح شد. دو میگ عراقی وقتی از بالای سر ما رد شدند هر کس جایی پناه گرفت و من هم زیر چند الوار پناه گرفتم، وقتی بلند شدم دیدم همه  لبخند بر لب دارند و من از ترس می لرزم.
اینجا بود که من فهمیدم که شجاعت به قد و هیکل و زور بازو و نژاد نیست. به هر طریقی بود خود را به اهواز رساندم و ماشین دربست کردم و تا درب خونه.

 حالا من این خاطرات خفت بار خود را از حضور 10ساعته در خط مقدم نوشتم تا بگویم که به خدا آنان که آن چه را من دیدم تحمل کرده اند، قابل احترامند. به خدا قسم هرکس ده شب هم جبهه رفته، باید با من که نتوانستم یک نصف روز هم بمونم باید احترام شود. آخه من آمدم و درس خوندم. حالا کارمندم. آیا انصاف هست که من و همکلاسی هایم مثل هم باشیم؟ من امروز پزشکم اما اقرار می کنم که باید رزمندگان در حد یک فوق تخصص در این جامعه حقوق بگیرند. من 3ماه درس خوندم ولی رزمنده سه ماه جنگید. من برای خودم خوندم و رزمنده برای کل کشور جنگید. من هنوز از صدای ترقه چهارشنبه سوری می ترسم و آنها از بمب اتم هم ترس ندارند.
نباید آنها را بیش از من و امثال من احترام کرد
و من مطمئنم که کسانی که از ارائه خدمات به رزمندگان ناراحت هستند حتی مانند من  10ساعت هم جنگ را تجربه نکردند، چون اگر تجربه می کردند امروز حال رزمنده شجاع قدیمی بدین حال نبود!

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
ای شیر مادرت حلالت ای کاش مسولان جبهه ندیده این متن را مطالعه کنند
اري اينگونه بود که بر اثر گلوله تانک موج گرفتم و فقط 20 درصد بمن دادند که يعني هيچ /
فقط يک دفترچه بيمه بمن داده اند و ديگر هيچ
مدت 70 ماه در خط مقدم تخريب چي بوده ام و اکنون يعني هيچ
همه فکر مي کنند من ديوانه ام
اما
اگر من هم دانشگاه رفته بودم الان يک مديري براي جامعه بودم
فرزندانم هم دانشگاه نرفتند چون نه سهميه داشتيم و نه معاف از شهريه
همه اشان يواش يواش دارند مثل من اعصاب و رواني ميشوند
چون محيط خانواده ما اماده تحصيل و درس خواندن نبود چون زندگي را برايشان جهنم کرده بودم و کرده ام
اخه تقصير خودم نبود لا کردار هر وقت يادم ميرود دارو هايم را بخورم اينطور ميشود
بنظر شما تقصير من چي بوده ؟
درصدم پايين است يا ديوانه ام


...

باید بررسی شود که :

پله های مترو چند نفر را خانه نشین کرده است ؟!

من که زانوی چیم را از دست دادم ؟!

خدا بفریاد برسد ؟!

...

سلام.داش گلم همه همین ترسو داشتیم.باور کنید منهم درسن ۱۶ سالگی حدود۲۰ ماه جبهه بودم همه اش عملیات .پاتک وخط نگهداربودم.همه ترس داشتیم .اما گاهی اوقات برترس سوار می شدیم.شما می گید یک خمپاره .والفجر ۸ ما جایی بودیم بگفته مقامات.دیده با در ثانیه ۳۳۰ گلوله توپ وخمپاره بزمین می خود.اینقدحجم آتش زیاد بود تو هوا ده بیشتر دیدم میخوردن بهم .ولی همه ترس داشتیم بجز آقای شهیدی
خيلي زيبابود . ياد فيلم زيباي ليلي با من است , افتادم...................................................
سلام
خدا قوت به داد رزمندگان برسید 5 ماه سابقه جبهه دارم ایا حقوق پرداخت می کنن الان بیکار و 4 تا بچه هم دارم. التماس دعا
برادر عزیزم دست تو را می بوسم با این همه صداقت فهم شعور که من وامثال من که 7 سال در خط مقدم جبهه جنوب با یک دنیا مصیبت سختی حالا تو این سن وسال با یک دنیا درد اعصاب روان لرزش شدید دست بدن مرا گرفته شما ترا به وجدانتان در قانون خدمات رسانی به ایثارگران در کجا ی قانون قرار ،گرفته ایم
سلام .افرین به غیرت ومردانگی تو ای برادر که حقیقت رانوشتی واقعا رزمندگان درجبهه ها افتخار افریدند ولی کسی قدرشان ندانست .وحالا همان رزمندگان که عده ای شهید عده ای شهید گمنام ودرضمن عده ای جانبازوعده ای که سالم برگشته اند شرمنده خانواده شان شده اند ودر پیچ خم زندگی کمرشان شکسته وهیچ کسی هم بفریادشان نمی رسد مسولین فقط شعار می د هند دررسانه ها
سلام عزیزم خیلی مردی با این روراستی حا لا ببین من همرزمهام چه سختیای هفت سال درخط مقدم در جبهه جنوب کشیدم وهيچ کس ندید
معمولا در این دنیا نه ظلم باقی میمونه و نه حق کسی ادا نمیشه هرکاری بوقت خودش اذزش پیدا میکند چون در آن زمان نیروهای رزمنده داوطلب زیاد بود مسولان فکر و خیالهای واهی برشون داشته و هنور حقایق را درک نکرده اند بوقتش که شد ارزش از دست رفته همه آنهایی که در مناطق جنگی برای کشورشان جنگیدند مشخص خواهد شد فقط یه نکته رو بگم که طبق آمارهایی که از ارسال سلاح برای عراق بدست اومده به انداره جنگ جهانی دوم در این ۸ سال جنگ فقط سلاح و مهمات جنگی استفاده شده شجاعت عده ای بسیجی و داوطلب جنگ که اولین تیر خودرا در منطقه جنگی شلیک میکردند و دذ برابر خود نیروهای تکاور و کارآزموده ارتش حرب بعث را داشتند با هیچ معادله ای قابل بررسی نیست مسئولان بدانند اگر تا کنون کسی جرات حمله به ایران را ندارد نه بخاطر توان موشکی هست و نه ترساندن دیگران بلکه بخاطر باقی مانده همان نیروهاست که امروزه شما له آن رزمندگان معسر میگویید ٱری همین معسران در معیشت همین حالا هم هرکدام به اندازه ده نیروی نطامی توان عملیاتی دارند دشمنان همه جوانب را میسنجند و بکی ار فاکتورهای ترس و وحشت آنها وجود همین رزمندگان باقی مانده از جنگ است که اگر میتوانستند هرکدام از اینهارا با حقوقهای بالای ده میلیون برای حراست از مرزهای خود به استخدام خود در میاوردند چون از شمایی که مسول و متولی ایثارگران هستید بهتر میدانند اینها در زمان حمله و مناطق عملیاتی چگونه جنگیده اند واقعا زشته که دشمنان ما ایثارگران را بهتر از مسئولان ما بشناسند!
سلام . تو را خدا عمل کنید شعار ندهید 30درصد جانبازی اعصاب روان و چهل ماه جبهه در جنوب کشور مانند شلمچه .حالا هم پنجاه ساله هستم چه کردی به مآ دو تا فرزند دارم فارغ التحصیل از دانشگاه هنوز هم بی کارند همه چیز شده رابطه ای
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi