شنبه 30 دي 1396 , 10:45
از جنس نور
در مرحلهٔ اول عملیات که من فرمانده گروهان بودم، ارتفاعاتی که به "مارو" معروف بود، تصرف کردیم. وقتی به بالای ارتفاعات رسیدیم، منتظر رسیدن آذوقه و مهمات شدیم.
جانباز رمضانعلی کاوسی- عملیات والفجرچهار در بیست وهفتم مهر ماه سال 1362 با رمز "یا الله" در منطقۀ مریوان و پنجوینِ عراق به صورت گستردهای شروع شد.
در مرحلهٔ اول عملیات که من فرمانده گروهان بودم، ارتفاعاتی که به "مارو" معروف بود، تصرف کردیم. وقتی به بالای ارتفاعات رسیدیم، منتظر رسیدن آذوقه و مهمات شدیم. بعد از چند ساعت انتظار، نه از آذوقه خبری شد و نه از مهمات. این اولین عملیات کوهستانی تیپ قمربنی هاشم(ع) بود. به همین دلیل تدارکات کافی برای مناطق کوهستانی در نظر نگرفته بودیم. کم کم اعتراض بچه ها شروع شد، حق هم با آنان بود. آنها کیلومترها در این ارتفاعات صعب العبور، پیاده راه رفته بودند. تشنه بودند و گرسنه. تعدادی مجروح و شهید هم روی دست ما مانده بود.
حدود ساعت چهار بعدازظهر در حالتی که با ناامیدی منتظر رسیدن امکانات پشتیبانی و تدارکاتی بودیم، دیدیم که چند نفر از پایین ارتفاعات بهطرف ما می آیند. از آن بالا آنها را راهنمایی کردیم تا از تنها راه باز شده، از میدان مین بگذرند و به اشتباه توی میدان مین نروند.
وقتی به ما نزدیک شدند، در کمال تعجب دیدم آقاجمال با آنها آمده است. آدم های سالم در آن هوای سرد پاییزی و با آن همه ناهمواری و دره های صعب العبور و کوه های مرتفع کم میآوردند، من مانده بودم که این سید جلیل القدر با این تن معلول چهطور خودش را به اینجا رسانده است؟ آیا انگیزهای به غیر از عاشقی می توانست، او را به تحمل این همه سختی وادار کند؟ بر این باورم آقاجمال مردی از جنس نور بود.
با دیدن آقاجمال، تحولی در بین نیروهای رزمنده ایجاد شد. بچه ها تمام محدودیت ها، کمبودها و خستگی هایشان را فراموش کردند. آن شب آقاجمال با این حرکتش نشان داد، بر خلاف نظر بعضی ها که او را یک نیروی معلول و کمتحرک می دیدند، او یک نیروی فعال، شجاع و صاحب فکر است.
اینجا بود که مسئولین و فرماندهان تیپ، حساب دیگری روی آقاجمال باز کردند. آنها فهمیدند در پشت این پیکر به ظاهر معلول و ناتوان، روح بلندی پنهان است که فراتر از تصور است. باید با این ویژگی های منحصر به فرد آقاجمال، از وجودش بیش از این در راه پیشبرد اهداف جنگ و دفاع مقدّس، استفاده کنند.
نقل خاطره توسط احمدرضا طاوسی، منبع: کتاب پرواز با بال شکسته