شناسه خبر : 83682
جمعه 18 تير 1400 , 11:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با جانباز بصیر، دکتر «اعلا تورانی»،بخش دوم و پایانی

بازگشت از لندن و غور در عرصه فکر و فلسفه

با این استاد دانشگاه، به لندن می رویم تا ببینیم چه جریاناتی را برای درمان چشمانش طی می کند. جانباز تورانی در این بخش پایانی، چگونگی ادامه تحصیلات، فعالیت ها و حرف هایش را با جوانان بیان کرده است...

فاش نیوز - در بخش ابتدایی گفت و گو با جانباز دکتر «اعلا تورانی»، با عنوان «رفت و بر دنیای فانی چشم بست» جانباز بصیر و فعال دفاع مقدس از دوران کودکی تا زمان مجروحیت خود را بازگو کرد.

 در بخش دوم گفت و گو با این فیلسوف و استاد دانشگاه، جریان درمانش در لندن را پی می گیریم تا ببینیم برای درمان چشمانش چه مسیری را طی کرده است.

این بخش را که بسیار جذاب و خواندنی‌ست، باهم پی می گیریم.

فاش نیوز: در بخش قبلی فرمودید که شما را به بیمارستان نجمیه تهران فرستادند و 20 روز بیهوش بودید. ادامه اش را برای ما تعریف می کنید؟

- بله. ما را همینطور داغون به لندن فرستادند. هیچ هوش و حواس نداشتم. شش ماه لندن بودیم. یک پزشکی بود که چشم ما را عمل کرد و گفت خوب می‌شوی؛ ولی دو ماه گذشت و تغییری ایجاد نشد و چشمم خوب نشد! یک پسر جوانی بود که سفارت فرستاده بود و مترجم  من بود. اسمش یادم نیست. چشمم در عرض دو ماه کلا سیاه شد. با سعید صولتی رفتم پیش دکتر و گفتم شما گفتید که چشمم خوب می‌شود. چرا نشد؟ گفت نه من گفتم ممکن است من عمل کنم و چشمت خوب شود ولی حالا که نشد!

 ما سه ماه پیش دکتر‌های دیگر رفتیم. یک دکتر کیسی بود که خیلی معروف بود. گفت: تو ایرانی هستی؟ گفتم بله. گفت: چرا نرفتی پیش دکتر خدادوست؟ گفتم: خدادوست را نمی‌شناسم. گفت: در شیراز است. بعد فهمیدیم دکتر خدادوست شش ماه آمریکا و شش ماه ایران است. بعد چشم ما خوب نشد و تصمیم گرفتم در کلاس‌های جهت‌یابی شرکت کنم تا کار بهداشت و درمان ما درست بشود. آخرهای اسفند سال 1361 شد که به ایران آمدم و فروردین سال 1362 یک هفته تهران بودیم تا سال تحویل شد.

 16فروردین سال 62 13رفتیم انگلیس. بقیه‌اش را آقای رحیم یوسفی بگوید از دانشجویان ایرانی است که در انگلیس تحصیل می‌کرد و زمانی که من رفتم آنجا، او مترجمم بود.

رحیم یوسفی - بسم الله. من چیز زیادی قرار نبود تعریف کنم‌ اما من افتخار آشنایی با دکتر اعلا تورانی را در انگلیس داشتم. من به واسطه اینکه در انگلیس تحصیل می‌کردیم و علاقه ای به مترجمی‌ داشتم، وقتی ایشان تشریف آوردند، در خدمتشان بودم. در هنگام آشنایی، ایشان را فردی بسیار اجتماعی و فعال دیدم و به همین منظور دوست داشتم بیشتر پیش ایشان باشم. آن زمان چشم ایشان نابینا شده بود و دنبال درمان در انگلیس بودند و هنوز بنیاد شهیدی یا سازمانی و تشکیلاتی نداشتیم که به صورت سازمانی دنبال کار مجروحان جنگی باشد. هر چند که بعد از اینکه ایشان عازم ایران شدند، بنده نماینده بنیاد شهید را براساس درخواست وزارت خارجه و سفارت جمهوری اسلامی‌لندن راه‌اندازی کردم و مجروحین جنگی مقداری سامان پیدا کردند. قبل از این تشکیلات، مجروحان به صورت خصوصی با یکی از برادران علاقه مند که همراهیشان می‌کرد، به بیمارستان ها می‌رفتند و کمکِ ترجمه ای به برادران مجروح می‌کردند.

 نظر به اینکه آقای دکتر اعلا ء تورانی و دکتر غلام نظریان چند ماهی آنجا بودند، خیلی با برادران انجمن‌های دانشجویی ارتباط داشتند. هم دنبال درمان بودند و هم فضای بخصوصی بین دانشجویان و برادرانی که آنجا کارمند بودند، ایجاد شده بود. کلا جو انقلابی ایجاد می‌کردند که باعث روحیه بخشی به دانشجویانی بود که در انجمن‌های اسلامی‌ در اروپا حضور داشتند که واقعا تاثیرگذار و تحسین برانگیز بودند.

در چنان فضای دانشجویی ما چند صباحی در محضر این برادران بودیم که حتی من یادم است اقای دکتر تورانی من را وادار می‌کرد که از کتاب هایی بخوانم و ضبط کنم تا ایشان این نوار و کتاب‌ها را گوش کنند. کتابهایی بود که بعضا کلمات و جملات عربی داشتند و یا کتب فلسفی و کتاب‌های عرفانی و لحظه ای از وقت خود را هدر نمی‌دادند و تلاش می‌کردند تا آگاهی بیشتری نسبت به مسائل اسلامی‌ داشته باشند. در خصوص مسائل اخلاقی هم زبانزد بودند و برای ما حکم معلم و حق استادی داشتند.

خلاصه بعد که تشریف آوردند من خبردار شدم با توجه به اینکه چشمشان عملش موفقیت آمیز نبود‌ اما گویا چشم دل ایشان روشن بود و ایشان با جناب دکتر نظریان موفق به اخذ مدرک دکتری شدند و چشم انسانی و جسمانی تاثیری بر آنها نداشته است. انسان در مقابل این برادران احساس عجز و ناتوانی می‌کنند. خیلی سخت است که انسان با همه این محدودیت‌ها در راه پیشرفت خود و دیگران و هم انقلاب حرکت کند و مثمرثمر باشد.

 بنده به وجود این برادران افتخار می‌کنم و هنوز هم که هنوز است و من از انگلیس به ایران آمده‌ام، با این برادران رفت و آمد دارم و از محضر آنان استفاده می‌برم‌. امیدوارم خداوند عمر با عزت با سلامتی بیشتر عنایت فرماید تا ما هم در سایه این برادران، مستحکم در راه اسلام قدم برداریم. بقیه ماجرا را خود آقای دکتر توضیح می‌دهند.

دکتر تورانی - من که لندن بودم، در کنار ایشان آقای رحیمی، آقای صولتی، تشاعری و طبری این چهار برادر ویژه عین اینکه در قلب تهران در مسجد محلمان در کنار شهید ناصر صالحی، شهید هوشنگ‌ امینی و رفقا و برادرانم هستم. آنقدر که من در کنار اینها آرامش پیدا می‌کردم که اگر اینها نبودند، نابینایی و از دست دادن دو چشم تا آخر عمر هیچ وقت برایم قابل تحمل نبود‌ اما قرار گرفتن در کنار این افراد وارسته، اسرار الهی بود. چون خدا به هر کسی که درد می‌دهد، درمانش را هم در کنار این بزرگان داد. چه طوری اینها یکدفعه سر راه من سبز شدند! بعد فهمیدم خدا برای اینکه آن ارامش را به من بدهد، این عزیزان بهانه ای شدند تا ما مشغول بشویم و آن درد نابینایی که تا آخر می‌خواهد همراه ما باشد و درد جانکاه را کم کرد و فشار آن را آسان کند. نه تنها آسان، بلکه شیرین کرد. در کنار بچه‌های مومن مثل اینها و ما هم اتفاقا درست به هدف رسیدیم.

 الان هم می‌بینم رحیم یوسفی، همان بچه حزب اللهی است که پای کار است. رضا طبری، رضا شاعری، سعید صولتی. اینطوری نبود که اینها تاکتیکی آمده باشند پیش ما و یک مدت بعد راهشان از ما جدا بشود. بعد من فهمیدم که خدا این بزرگان را کنار ما قرار داد و آنها هم راه درست را آمدند تا به‌امروز که بعد از 37 و 38 سال باز هم با هم هستیم و خدا فهمید که چه کسی را کنار چه کسی قرار دهد و الا اگر ایشان یا یکی دیگر از جمع ما جزء گروهک‌های مجاهدین خلق یا میلیشیا می‌رفتند، خدا می‌داند که چه عذابی می‌کشیدیم. پس معلوم می‌شود که این جدول از اول درست چیده شده است.

فاش نیوز: شما چطور به تحصیلتان ادامه دادید؟

- خلاصه داستان ما این شد که تاسال 1362 ما دانشگاه را ادامه دادیم و من در سال 1365 موفق به اخذ مدرک لیسانس با معدل خوب شدم و درست سال بعد 1366 فوق لیسانس فلسفه اسلامی‌ قبول شدم. البته این را هم بگویم که من بعد از نابینایی، شبی بیشتر از سه ساعت نمی‌خوابیدم. نه اینکه فقط برای مطالعه و درس خواندن باشد بلکه هر کاری می‌کردم با وجود خستگی مفرط‌ اما خوابم نمیبرد. همه‌اش هم در ناراحتی اعصاب و فشار روحی بودم که خدایا بالاخره این درس من چی می‌شود؟

 سال 1365 دوباره راهی لندن شدم و به شهر کمبریج پیش پروفسور واتسون، متخصص چشم پزشکی رفتم. به منشی وی گفتم: آیا من می توانم در دانشگاه کمبریج پذیرش بگیرم و درسم را ادامه دهم؟ وی گفت می توانید این درخواست را به پروفسور بگویید. ایشان استاد دانشگاه کمبریج هستند. از دکتر که سوال کردم، گفت: لیسانس داری؟ گفتم: بله. پرسید: با معدل چند؟ گفتم: 16 . گفت: شما برو سریع مدرک ات را ترجمه کن و بیاور اینجا، بقیه را من برایت درست می کنم.

 

وقتی که ایران آمدم و فوق لیسانس دانشگاه تهران قبول شدم، دیگر از ادامه تحصیل در انگلستان منصرف شدم و در ایران ادامه تحصیل دادم.  بنده از سال 62 تا آخر 77 ،شبی چند ساعت بیشتر نخوابیدم و روزها مدام سردرد داشتم که ان شاءا... خدا خودش با لطفش با من حساب کند. یک شب ساعت دو و نیم شب بود و بیدار بودم، رادیو یک معمایی گفت و بعد گفت جواب را تا نیم ساعت دیگر بگوئید. بعد 10 دقیقه جواب معما را پیدا کردم و به خودم امیدوار شدم که حتما قبول می شوم، چون آن موقع سهمیه نبود.

سال 1369 در رشته فلسفه و کلام اسلامی مدرکم را گرفتم و سپس موفق به اخذ مدرک فلسفه غرب از دانشگاه آزاد و فوق لیسانس شدم  البته ناگفته نماند آقای نظریان لیسانس و فوق لیسانس و دکترای ایشان فلسفه غرب است و من یکی و دوتا بحث از ایشان یاد گرفتم. بحث کانت را از ایشان یاد گرفتم و بحث دکارت را از آقای نجفی که آن هم یک جانباز نابینا بود که لیسانسش را در دانشگاه تهران، فلسفه غرب گرفته بود. خلاصه فوق لیسانس ام را گرفتم و در سال 1372 دکتری تربیت مدرس قبول شدم و اسفند 1378 ، دکتری تربیت مدرس را در رشته فلسفه تمام کردم.

سپس در دانشگاه الزهرا عضو هیات علمی شدم. امسال 22 سال است که لطف خدا مشغول انجام وظیفه هستم و از این بابت خدا را شکر می کنم. روزها 8 ساعت دانشگاه می روم. بیشتر وقت‌ها هم با مقاله و تحقیق و تدریس، اوقات خود را می گذرانم. امیدوارم بقیه کم و کاستی ها را هم خدا به کرم و بزرگواری خویش ببخشد.

فاش نیوز: دقیقا از چه نواحی‌ای جانباز هستید؟

- دو چشم و سینه البته ترکش به قلب من خورد و یک تکه استخوان از سینه کنده شد و سمت چپ سینه من چاله و چوله است و ران چپم گوشتش کنده شد.

فاش نیوز: الان فرزندان جانبازان و ازادگان خیلی مشکل دارند. چیزی که خیلی شایع هست، بعضاً از لحاظ تحصیل موفق نیستند و هنگامی که علت را جویا می شوی، بحث مجروحیت را مطرح می کنند. شما چه توصیه ای دارید؟

- درس خواندن یک مسئله ذاتی و ژنتیکی است. من 16 سال بیشتر سن نداشتم. از خانه که در محله مجیدیه بود، سوار اتوبوس می شدم تا به  میدان سپاه بروم و از آنجا هم با پای پیاده مسجد امام حسین جهت شرکت در کلاس های معارف اسلامی و قرآنی می رفتم. دقیقا یادم است که یک هفته آیت ا... مکارم شیرازی کلاس داشت و یک هفته آیت ا... خامنه ای. به ما یک برگه ای می دادند که یک حدیثی نوشته شده بود با توضیح و تفسیر آن و من تنها به خاطر شرکت در این کلاس ها به خاطر علاقه ای که داشتم، با هر شرایطی شرکت می کردم.

 پس همانطور که گفتم دنبال کسب علم و دانش بودن، در درجه اول یک مساله ذاتی است و باید آدم‌ها قلبا و ذاتا بخواهند و تلاش کنند. بنده علاقه‌ی خاصی به تحصیل و یادگیری داشتم و رتبه ام در کنکور 350 بود بدون سهمیه؛ چون اوایل انقلاب سهمیه ای نبود. از میان 2000 نفر که رتبه های آنان خوب بود، آقای حداد عادل 200 نفر را مصاحبه کردند و 50 نفر را انتخاب کردند که سال 58 دانشجو شدیم. در صورتی که دوره کارشناسی مصاحبه ای وجود نداشت ولی آنها آن زمان مصاحبه کردند و درخصوص اطلاعات قرآنی و دینی و حدیث که من آنها را یاد گرفته بودم از نوجوانی و سال 1354 در مساجد بودم و پای صحبت و درس های آیت ا... خامنه ای و آیت ا... مکارم شیرازی و پای درس آیت ا... مفتح بودم. حتی به منزل آیت ا... بهشتی در قلهک هم می رفتم و درس های آنها را می نوشتم. همین الان هم آنها را دارم. بنابراین یکی از شاخص هایی که کسی به درس علاقه داشته باشد، شاخص این است که خودش ذاتا بخواهد.

فاش نیوز: آیا ارتباط با قرآن و حدیث، منجر به خوب شدن درستان و باز شدن ذهنتان شده بود؟

- بله خیلی زیاد. اصولا یکی از برکات تلاوت قرآن مجید، تقویت حافظه انسان است و تدبر و تفکر در روایات و احادیث باعث تقویت درک و فهم در انسان می شود. شکر خدا بنده هم از نوجوانی انس و الفتی خاص با قرآن و معارف اسلامی داشتم و علاقه ویژه ای در ما ایجاد کرده بود. من یادم است سال 1356 پای درس تفسیر قرآن آیت ا... مفتح در مسجد قبا نشسته و از آنجا به منزل آیت الله بهشتی می رفتم. در آن موقع 18 سال سن بیشتر نداشتم. با دوچرخه از منزل تا قلهک رکاب می زدم. آنجا 20 نفری بودیم. آقای دکتر حداد هم بود. من یادم است آنجا ایشان درس شناخت شناسی می داد. حتی سال 1358 که دانشگاه قبول شدم، روز اول که از دانشگاه بیرون آمدم، همان دم درب از خدا امداد طلبیدم و گفتم خدایا خودت کمکم کن تا من دکترای فلسفه بگیرم. همان اول به این رشته علاقه داشتم.

 محیط و مدرسه هم بی تاثیر نیست. مثلا مدارس مفید و علامه حلی و دبیرستان کمال و دبیرستان هایی که مسئولین آنها دلسوز ومتعهد باشند و برنامه جامع و کاملی برای تعلیم و تربیت دانش آموزان داشته باشند، قطعا بی تاثیر نیستند اما نبایستی از نقش مهم دوستان یا افرادی که می توانند الگو و سرمشق باشند، غافل شد. اگر برادر بزرگ یا مشاوری که بتواند این امر مهم را انجام دهد و برای جوان نمونه سازی کند، می تواند تاثیرگذار باشد. لازم به ذکر است که آدمها متفاوت اند. ممکن است کسی درسش خوب نباشد ولی به هنر علاقه داشته باشد.

 به نظر من جوان بایستی قبل از ورود به بازار کار، در درجه نخست استعداد یابی شود که به چه رشته ای علاقه دارد. فنی ـ هنری ـ انسانی یا تجربی. سپس در آن مسیر، هدایت شده و به شکوفایی استعدادهای خود پردازد و در دانشگاه های مختلف ادامه دهد، بی نظیر می شود. مهم شناخت استعداد در دوره جوانی و پرورش و رشد آن است و به نظر من آن موقع به روی ریل میفتد و حرکت می کند. بنابراین قدم اول شناخت استعداد فرد و اصل کار است.

 

فاش نیوز: چگونه متوجه شدید جنگ شروع شده؟

- بنده 58 در سپاه تایباد بودم و سال 59 ماموریتی گرفتم آمدم کردستان و آخر 59 رفتم سپاه گناباد و مدتی آنجا بودم تا قاچاقچیانی که اکثرا با اتوبوس وسایل قاچاق می آوردند ما آنجا را کنترل می کردیم. در سال اواخر 60 آمدم تهران. سال 61 دوباره کامیاران رفتم که آن حادثه پیش آمد. ما سال 59 که در تایباد بودیم، آنجا از رادیو و تلویزیون متوجه شدم که عراق حمله کرده و فرودگاه مهرآباد را بمباران کرده است.

 

فاش نیوز: در خصوص آشنایی با فضای سیاسی قبل از انقلاب سخنی دارید؟

- من دوستی داشتم به اسم آقای علی خانی که طرفدار دکتر شریعتی بود و از ایشان بسیار سخن می گفت و منجر به آشنایی بنده هم با عقاید و افکار سیاسی دکتر شریعتی شد. از طریق امام جماعت آیت ا... بصیری با خط فکری اسلامی و سیاسی امام خمینی آشنا شدم و آیت ا... حبیبی، رئیس مدرسه حجتیه نقش بسزایی در روشنگری و آشنایی با افکار این بزرگان داشت. سپس آرام و آرام با بچه های مسجد، بزرگ شدیم و در مسیر اسلام و انقلاب و الحمدلله وارد فضای سیاسی سالم شدیم. بعد هم در کمیته بودیم و هرگز وارد فضای آلوده و مسموم منافقین نشدیم؛ چرا که شناخت درست و اسلامی از اول ایجاد شده بود و فهمیده بودم که راه درست و حق همان راه امام خمینی و شهدا است. هم اینک در جهان هم اثبات شده است. گرچه هیجانات و افت و خیزهایی است اما اصل نظام دنبال جریان حکومت عدالت است. افراد زیادی هم در زمان پیامبر و امام علی (ع) بودند ولی به علت عدم شناخت درست با داشتن منبع پرنور امامت و ولایت، به بیراهه رفتند. افراد ممکن است افت و خیز و کم و زیاد و تغییر تحول داشته باشند حتی مسئولین، ولی ما باید کلام قرآن را نصب العین قرار دهیم و راهمان را گم نکنیم.

فاش نیوز: چرا این مسیر اعتقادی سیاسی را انتخاب کردید؟ چرا مثل عده ای دنبال گرایش های مادی نرفتید؟

- مگر ما از دنیا چه چیزی می خواهیم؟ وقتی برای درس آیت ا...مجتبی تهرانی با دوچرخه می رفتم، هنگام برگشتن دیدم یک ماشین دوج 6 ، 7 ماه است کنار خیابان پنچر خوابیده. از بچگی به ماشین علاقه داشتم و ماشین های قراضه ها را می خریدم، بعد راه اندازی کرده و می فروختم. بعد پرس و جوی زیاد، صاحب ماشین را پیدا کردم. متعلق به رئیس اداره راهنمایی و رانندگی بود. یک ماشین ژیان داشتم. آن را با دوهزارتومان دادم و ماشین دوج را خریدم. یک شبی ساعت یک نصفه شب هنگام برگشت به خانه، یک نابینایی بود که اشعار حضرت علی را می خواند و مردم به او کمک می کردند. دیدم دارد می رود. صدایش زدم و سوار ماشین دوج با همه امکانات فول اتومات کردم تا به منزلش برسانم. ماشین با همه امکانات فول اتومات بود. آن مرد با وجودی که نابینا بود، مسیر را به من می گفت. با خودم گفتم خوب است که نابینا نیستم ولی وقتی به خانه برگشتم، با خودم فکر کردم ما واقعا چه می خواهیم که نداریم؟ مثلا من بیشتر از یک خانه، چه مصرفی یا بیشتر از یک غذا چه مصرفی دارم؟ حقیقتا بیشتر از نیاز ذخیره کردن، نادانی و حماقت است.

 اگر کسی با خودش درست فکر کند، به این نتیجه می رسد که ذخیره کردن بیش از نیاز یک حماقتی بیش نیست. حتی قرآن و احادیث مذهبی هم به ما همین را گفته اند و عقل هم به ما همین را می گوید. حتی درسی را هم که از تاریخ گرفتیم، همین را گفته. حالا کسی که در لواسان بیش از یک خانه دارد، نهایت جهل و نادانی است و هیچی نمی فهمد. این نان حلالی که از راه درست بدست می آید، زندگی خود تو و جد و آبادات را برکت می دهد. حالا چرا اختلاس و غارت؟ برای چی و چه کسی؟ این چنین عملکردی جهل و نادانی و دوری از قرآن و اهل بیت است. اینها می گویند چون ما زرنگ هستیم، گلیم خودمان را می کشیم بیرون. حالا عده ای برای گرفتن وام و قرض آنها به فکر نبودند و الان برای رفع نیازهایشان محتاج ما هستند

اینکه در جامعه فقیر هست، به نظام سیاسی و حکمرانی کشور برمی گردد که در قبال آنها مسئول هستند. اگر من پول ذخیره می کنم که فقیر نشوم، قیاس مغ الفارق است. اگر من چیزی داشته باشم، هر وقت بخواهم می توانم به نیازمندان کمک کنم اما اینکه اختلاس کنم، این را عقل هم قبول ندارد. اگر عاقل هستم، باید از اموال مشروع بذل و بخشش کنم نه سرقت. به اندازه لایکلف نفس الا وسعها. من به اندازه وسع خودم می توانم کمک کنم. بیشتر از این هم خدا نمی خواهد، اگر شرایط اجازه بدهد.

 حضرت علی می فرماید زیرک کسی است که برای آخرت خود توشه جمع کند. زیرک کسی نیست که فقط برای 70 سال دنیا جمع کند. چون این افراد در رده های سنی بالا هستند و اصلا ارزش ندارد برای عمر محدود این دنیا مال و اموال نامشروع جمع کنند که زیرک است یا برای انفاق جمع کند یا برای دیگران. هر سه صورت غلط است. آن فرد روی اسب بازنده سوار است. دنیایی که ممکن است فردا از بین برود. مثلا آقای انصاریان و میناوند جوانان و رعنا و ورزشکار در یک شب از بین رفتند! وقتی دنیا برای جوان ها و سالم ها بی وفا است، دیگر ما که همه چیزمان را از دست دادیم. آدم 60 و 70 ساله پول جمع کند که چه؟ از همین که دارد بدهد اینها. همه از روی جهل است. عقل روشن اگر باشد، اجازه این کار را به فرد نمی دهد.

فاش نیوز: آیا خانواده با فعالیت سیاسی قبل از انقلاب شما، مخالفت نمی کردند؟ از اعدام و زندان نمی ترسید؟ حتی از آزار و اذیت خانواده، توسط ساواک؟ این باعث نمی شد بزرگترهای خانواده مانع فعالیت شما بشوند؟

 

- نه مادر من همیشه سفارش می کرد برای خدا کار کنید و مواظب خودتان باشید و هیچ وقت مانع ما نشد. حتی قبل از انقلاب در درست کردن کوکتل مولوتوف به ما کمک می کرد و پدرم سه سال است که فوت کردند. مادرم زنده هستند.

فاش نیوز: خودتان چند فرزند دارید؟

- یک دختر که الان مهندسی پزشکی خوانده و دکتری گرفته و موسسه آی پی ام پژوهشگاه دانش‌های بنیادی کار می کند و پسرم هم مهندسی مکانیک دکتری دفاع می کند. دانشگاه شریف اتاقی دادند که کارهای نوآوری و صنعتی و الکترونیکی دارد انجام می دهد. قطعات حساس الکترونیکی را مهندسی معکوس می کند. یک نوه پسری هم دارم.

 

فاش نیوز: فرمودید تدریس می کنید. آیا فعالیت دیگری هم دارید؟

- کار تدریس زیاد وقت می برد. باید طرح درس بدهیم، تحقیق های دانشجویان را بخوانم، باید هر سال حداقل یک مقاله بدهم، سمینار شرکت کنم، در جمعیت جانبازان هم هفته ای 4 ساعت و 6 ساعت در کارگروه گفتمان وقت می گذارم.

فاش نیوز: شما چگونه مطالعه می کنید؟

- یک بخشی را ضبط می کنند و بخشی را از دانشجویانی که منشی دارند، یا دانشجویان خودم که با آنها کار می کنم و بخشی را از کتاب های صوتی استفاده می کنم. الان هم نرم افزار هایی آمده که کل فایل ورد را می خواند. یعنی من از دانشجویان می خواهم کارهایشان را فایل ورد بفرستند. این نرم افزار متن را می خواند. پس شد نرم افزار، کتاب های صوتی و موردی باشد به دانشجویان می دهم. تا حالا لنگ نمانده ام. الان دست باز است و هر انتشاراتی که بخواهی فایل صوتی پیدا می شود. آن زمان این امکانات نبود. همه چیز را ضبط می کردم. من سه هزار تا نوار دارم. خدا را شکر شرایط الان بهتر است. من از سال 61 که در لندن کتاب رساله لب اللباب را برایم خواندند، ضبط کردم. تا 10 سال پیش هم که موبایل و کامپیوتر آمد. تا قبل از آن با نوار کار می کردم. یک برادری داشتم، شهید جعفر تورانی که در عملیات بدر مفقود شد. 16 سال داشت. از 61 تا 65 که مفقود شد. هر وقت تهران می آمد، برایم نوار می آورد. سال 76 دو تکه از بدنش با پلاک پیدا شد. برادر شهیدم در بهشت زهرا قطعه 50 دفن است.

 

فاش نیوز: آیا خواب و الهامی در مورد برادرتان برای خانواده پیش آمده؟

- بله یک بار مادرم دیده بود داداشم رفته زیارت. از او می پرسد اینجا کجاست؟ و جواب می دهد اینجا قدمگاه امام رضا است. این محل اطراف مشهد نیشابور است. مادرم از یکی از برادرانم که روحانی و جبهه ای و جانباز 10 درصد است، خواست و مشهد رفتند و قدمگاه را هم زیارت کرده بودند. خواب های برهانی و یقینی مادرم زیاد دیده که متاسفانه آلان خاطرم نیست.

فاش نیوز: برخورد شما با دانشجویان و جوان ها چگونه است؟

- خیلی عادی است. دانشجوها همه شماره من را دارند. یکی از دانشجواها تحقیقی داده بود که کار خودش نبود. نوشتم این کپی است و از ما درخواست مهلت کرد. من هم پذیرفتم ولی از کل نمره دو سوم آن را دادم. من تندی نمی کنم. به خاطر اینکه مشکل پیدا نکنند، مدارا می کنم.  اگر هم نمره کامل نمی دهم به این دلیل است که یک بار مهلت دادم تقلب کرده و بعد اصلاح کرده، از 3 به او 2 می دهم.

فاش نیوز: دانشجویان از شرایط شما که روشندل هستید، سوء استفاده می کنند؟

- بله من هم پوستشان را کنده ام. گفتم اگر تحقیق شما کپی باشد، نمره کم می کنم. الان دو کلمه در اینترنت می زنید، کل مطالب که از چه کسی است می آورد. محال است که دانشجویانم بتوانند نمره الکی بگیرند. یکسری می گویند مجبوری وارد این رشته شدیم که من پیشنهاد می کنم سریع دنبال علاقه تان باشید و بعضی هم علاقمند هستند. بعضی روش تدریس ما را می بیند و علاقه مند می شوند.

فاش نیوز: کلام آخر.

- به جوانان می گویم استعدادهایشان را کشف کرده و حتما به دنبال آن بروند.

 

گفت و گو از جانباز مهرداد سراندیب

تنظیم و ویراستاری از شهیدگمنام

اینستاگرام
سلام خسته نباشید یه سوال دارم خدمتتون امیدوارم جواب بدین چرا شما فاش نیوزیها که از جانبازان این مملکتید پیگیر غرامت ایثارگران از عراق نیستید ایا با بنیاد و دولت هماهنگید که مطلبی راجب این موضوع درج نکنید و یا بایکوت کنید حتما همینجوریه
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi