سه شنبه 23 آذر 1400 , 12:14
زندگیتونو ول کردید، چسبیدید به حقوق من!
فرزند شهید - وقتی به دنیا اومدم پدرم شهید شده بود خواهرام کوچیک بودن تازه یاد گرفته بودن بگن بابا...
من هیچ تصویر ذهنی از پدرم ندارم جز یه قطعه عکس سه در چهار
به جای بابا به من یاد دادن بگم دایی عمو...یاد دادن که بابا نداری بابا رفته یه سفر به آسمون و برنمی گرده منتظر نباش...
اما عجب دنیایی بود و بیشتر از اون در عجبم به آدم های این دنیا
و زخم زبان ها....
و زخمی که هر روز به قلبم زدن
تو با حق خوری با سهمیه پزشک شدی
خواهرات حق ما رو خوردن و با سهمیه دکتر شدن
اما کی می دونه من چقدر وقتی به آغوش پدرم احتیاج داشتم وقتی به حمایت پدرم احتیاج داشتم چه اندازه زجر کشیدم و احساس درد کردم.الانم که مشغول به کارم زخم زبان مردم تمومی نداره انگار من برای اونا دردم و هر بار منو می بینن احساس درد می کنن واقعا من سرم به کارم گرمه و با جان و دل در تلاشم و وقتی می بینم مردم همه کار و زندگیشون رو ول کردن و چسبیدن به حق و حقوق من و مدام منو قضاوت می کنن که چطور قبول شدم چطور حق خوری کردم و چطور به جای اونا دارم طبابت می کنم دلم می سوزه....کاش من فرند یه شهید نبودم کاش پدرم زنده بود و من روز معلم برای پدرم یه شاخه گل می خریدم و دستش رو می بوسیدم کاش من پدر داشتم.
وقتی آبان 98 در بیمارستان خاتم بستری بودم ، با فرزند شهیدی برخوردم که نامش رضا بود و می گفت هیچوقت پدرش را ندیده بود ، پس از شهادت پدرش مادرش دوباره ازدواج کرد و او مانده بود تک و تنها . حالا که زیر 30 سال داشت نه کاری داشت نه درآمدی و بنیاد هم تا 18 سالگی به او حقوق می داد ، وقتی پلاستیک داروهایش را دیدم پر از دارو بود ، حتی بیشتر از یک جانباز ، به والله غلو نمی کنم .
میگفت مردم و قضاوت آنان در مورد فرزندان شهدا ، او را داغون کرده و تحملی برایش نمانده . دیگر مثل ابر بهاری برایم اشک ریخت و گذاشتم پیش من درد دل کند تا آرام تر شود ، مابقی حرفهایش قابل گفتن نیست و بماند ...!
و2 فرزنذدم مهندس مکانیک دانشگاه دولتی ولی بیکار
و خودم کارافتاده کلی که 36 سال است دارو مصرف می کنم وزیر نظر منخصص اعصاتب وروان هستم
حقوق بازنشستگی از اداره می گیرم
وقتی آبان 98 در بیمارستان خاتم بستری بودم ، با فرزند شهیدی برخوردم که نامش رضا بود و می گفت هیچوقت پدرش را ندیده بود ، پس از شهادت پدرش مادرش دوباره ازدواج کرد و او مانده بود تک و تنها . حالا که زیر 30 سال داشت نه کاری داشت نه درآمدی و بنیاد هم تا 18 سالگی به او حقوق می داد ، وقتی پلاستیک داروهایش را دیدم پر از دارو بود ، حتی بیشتر از یک جانباز ، به والله غلو نمی کنم . می گفت اعتیاد هم دارد و وقتی پرسیدم به چه موادی ! گفت هر چی ، سنتی یا صنعتی ، فرقی ندارد . هر چی که او را کمی آرام تر کند تا کمتر فکر و خیال کند . می گفت هرچه از سهمیه ایثارگران به دستش آمده ، همین اعتیاد و داروهاست .
میگفت مردم و قضاوت آنان در مورد فرزندان شهدا ، او را داغون کرده و تحملی برایش نمانده . دیگر مثل ابر بهاری برایم اشک ریخت و گذاشتم پیش من درد دل کند تا آرام تر شود ، مابقی حرفهایش قابل گفتن نیست و بماند ...!