دوشنبه 26 مرداد 1394 , 16:36
رنجنامه ای که بهتراست فقط بنیادبخواند!
مهدی نجار خلیل آباد - با سلام و تحیات فراوان و آرزوی سلامتی؛ من مهدی نجار خلیل آباد، فرزند محمد، متولد 1349 جانباز 45 درصد کارمند شهرداری خلیل آباد با کد ملی 0901615382 هستم. دارای دو دختر دم بخت که هنوز نتوانسته ام یک استکان برای جهیزیه آنها فراهم کنم.
به همه مقامات محترم عالی دولتی مشکلم را مطرح کردم ولی متاسفانه نتیجه ای نگرفتم. حقوقم از همه کارکنان دولتی کمتر است به این خاطر که شهرداری اداره ای خود گردان است و از قوانین و مقررات کشوری متابعت نمی کند. هیچ منبع درآمدی غیر از حقوقم ندارم و از بنیاد شهید هم یک ریال حقوق نمی گیرم.
من از قسم خوردن به خاطر مال دنیا پرهیز می کنم ولی به جان فرزندانم قسم حالا که آنها بزرگ شده اند و هزینه زندگی آنها زیاد شده دیگر قادر به امرار معاش نمی باشم. جهت استحضار حکم حقوقی خود و فیش حقوقی یک نفر از دوستانم را که از ایشان اجازه گرفته ام خدمتتان ارسال می کنم تا ملاحظه فرمائید که چقدر به من و خانواده ام کم لطفی می شود.
از شما تقاضا دارم فیش حققوق من را در سایتتان قرار دهید تا مردم بدانند که وقتی یک نفر در استثنائات قانون گیر می کند چه بلائی سرش می آورند و کسی هم به دادش نمی رسد. شما اجازه دارید تمام مطالب و پیوستها را چاپ کنید. بنیاد هم عنوان می دارند که کاری از دست ما ساخته نیست که آخرین مکاتبه آنها را خدمت شما ارسال می دارم.
بانکهای قرض الحسنه بایستی حابت کار کند و بانکهای دولتی هم به خاطر سود زیاد و عدم رعایت شئونات اسلامی در معاملاتشان این امکان را برای من فراهم نمی کنند تا با دریافت وام برای فرزندانم جهیزیه بخرم. اگر واقعا مشکل قانون است که نمی توانند به من کمک کنند لااقل وام قرض الحسنه به من بدهند تا بتوانم کمی جهیزیه ساده برای فرزندانم بخرم. هنوز چهار سال است که با وام مسکن توانسته ام صاحب خانه بشوم.
شما کد ملی من را به بنیاد شهید بدهید و از آنها بخواهید که تا کنون چه خدماتی به من داده اند. خانواده ام راضی شده اند تا من به جنگ داعشی های لامذهب بروم ولی هیچ کس با من همکاری نمی کند. بخدا قسم جنگیدن برای من آسان تر است از اداره زندگی. در پایان از اینکه وقت شریفتان را گرفتم معذرت می خواهم و تقاضای عفو و بخشش و حلالیت دارم. التماس دعا
توضيح ديگر : همه جانبازان از پرداخت حق بيمه معاف هستند وليكن به نظر مي رسد كسور بيمه درمان از شما كسر شده است .
متاسفانه بنیاد بیمه طلایی بازنشستگان ایثار گر رو قطع کرد و ادراه مطبوع ما بیمه طلایی را اجرا نمی کنه وهیچ کس جوابگو نیست .
یه چیز لازمه بگم که این جانباز عزیز از ساعت 8صبح تا 5غروب کار میکنه وبا کسی که تو نشسته و حقوق میگیره فرق داره بخدا ایشون رو نمی شناسم .
ئیشنهادی به مدیران عزیز سایت وزین فاش نیوز دارم که گروه های در تلگرام و پیچی در اینیستاگرام درست کنه یا حق
متاسفانه بنیاد بیمه طلایی بازنشستگان ایثار گر رو قطع کرد و ادراه مطبوع ما بیمه طلایی را اجرا نمی کنه وهیچ کس جوابگو نیست .
یه چیز لازمه بگم که این جانباز عزیز از ساعت 8صبح تا 5غروب کار میکنه وبا کسی که توخونه نشسته و حقوق میگیره فرق داره بخدا ایشون رو نمی شناسم .
پیشنهادی به مدیران عزیز سایت وزین فاش نیوز دارم که گروه های در تلگرام و پیچی در اینیستاگرام درست کنه یا حق
دوباره فرستادم لطفا این متن رو منتشر کنید ممنون
این حقوق حقه را به این جانباز محترم نمی دهند.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حکم کارگزینی مال خود جانباز است.....
دقت لطفا......
پاییز سال 1337 بود، ... برای سفر آماده شدیم، برای من اولین سفر از روستا بود، پیش از آن تنها یکبار تا حدود یکفرسخی، بیرون رفتن از روستا را تجربه کرده بودم؛ مسافت روستا تا جاده اصلی را با الاغ طی کردیم، آن روزها در روستای ما ماشین نبود و سفر با الاغ خیلی شیرین بود.
فاصله روستا تا جاده اصلی رفسنجان – یزد، هفت فرسخ بود که معمولاً یک روز طول میکشید، در روستایی نزدیکی جاده، به نام بیاض اتراق کردیم.
... گویا سه روز طول منتظر ماندیم تا یک ماشین باری پیدا شد، نزدیک صبح به یزد رسیدم، اولین بار بود که شهر را میدیدم؛ ... چند روز در یزد ماندیم تا پدر در تماس با تاجری که با او دادوستد داشت، پول تهیه کند یا حواله بگیرید ... بههرحال هزینه سفر فراهم شد و پس از تهیه بلیت برای اولین بار، اتوبوس سواری را هم تجربه کردم، اتوبوسی قراضه، با خراب شدن و پنچر شدن مکرر و جادههای خاکی، بالأخره به قم رسیدیم، با همه سختیهایش برایمان جالب و شیرین بود.[1]
[1] - کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی،